حسرت بزرگ هدیه تهرانی لو رفت ! / او عاشق کدام آقای بازیگر بود که به عشقش نرسید !
هدیه تهرانی بازیگر معروف ایرانی از بزرگترین حسرتش در سینمای ایران گفت .
هدیه تهرانی متولد 4 تیر 1351 در تهران می باشد. پدر و مادر هدیه تهرانی بزرگ شده گرگان می باشند و یک خواهر بزرگتر به نام هیلدا دارد. هدیه تهرانی به طور ناگهانی وارد حرفه بازیگری شد و با فیلم سلطان اولین تجربه خود را بدست آورد. هدیه تهرانی برای بازی در فیلم «قرمز» برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن شد. هدیه تهرانی بعد مدت ها کم کار بودن با بازی در سریال هم گناه نام خود را بر زبان ها انداخت. هدیه تهرانی در ورزش ها از جمله شنا، رشته تای چی و ....حضور فعال دارد.
ساله بودم آقای ناصر تقوایی که همسر ایشان از اقوام ما بودند راجع به طرح چای تلخ با من صحبت کردند و قرار بود کاری را با هم انجام دهیم و این اولین وسوسههایی بود که نسبت به سینما داشتم، البته با تفکر و نگاه خاص خودم. ولی هیچگاه به صورت جدی به این موضوع نگاه نمیکردم تا زمانی که سریال «روزی روزگاری» پخش شد و بازی آقای شکیبایی یکی از انگیزههای من برای ورود به حوزه بازیگری شد. (تا قبل از این سریال ایشان را نمیشناختم).
به خاطر میآورم اولین فیلمی را که بازی کردم گویی منتظر اتفاقی بودم که با خسرو شکیبایی، جمشید مشایخی و ناصر تقوایی کار کنم و این اتفاق در «کاغذ بیخط» افتاد که یکی از بهترین تجربههای من است. تا آن لحظه احساس میکردم تا به حال در سینما کار نکردم اما از آن به بعد نظرم در مورد سینما فرق کرد. از نظر من سینما یعنی سینمای تقوایی، سینمای مهرجویی، سینمای کیارستمی به شکل خاص خودش و تازه متوجه شدهام که المان و استاندارد واقعی شناخت سینما و جهانبینی که در پشت آن است یعنی «کاغذ بیخط».
یی تأثیر زیادی بر من گذاشت و هنوز هم نمیتوانم باور کنم که خسرو شکیبایی نیست. علت اینکه نحوه تشییع هنرمندان در ایران همواره با مصیبت همراه است نمیتوانم هیچگاه در مراسم تشییع شرکت کنم. تنها کسی که برای تشییع او رفتم آقای شکیبایی بود، زمانی که پیکر ایشان را آوردند به شکل حیرتآوری راهی باز شد و توانستم به مزارشان برسم. جمعیت بسیاری در آنجا بود که نتوانسته بودند آنها را سازماندهی کنند و برای انسانی که تا این اندازه در فرهنگ، هنر و ادبیات تاریخ معاصر کشورش تأثیرگذار بوده تدبیری باندیشند تا حداقل خانواده ایشان بتوانند سر مزارش حاضر شوند.
به نظر من خیلی تأسفبرانگیز است که خانواده هنرمندی با این همه ابعاد روحی بزرگ نتوانند زمان خاکسپاری او بر سر مزارش حاضر شوند.
همیشه در خاطرم خواهد ماند که آقای شکیبایی یکی از انگیزههای من برای ورود به سینما بوده و از آرزوهایم بود که ای کاش سریال «روزی روزگاری» زمانی ساخته میشد که من میتوانستم در کنار خانم علو، آقای شکیبایی و دیگر بازیگرانی که در آن سریال بودند، بازی کنم، این تنها سریالی بود که حاضر بودم کار کنم.
آخرین باری که ایشان را دیدم زمانی بود که با من تماس گرفتند، قراری گذاشته شد و همدیگر را ملاقات کردیم، نامههای عاشقانه نوازنده دربار دوره صفویه به گلاندام که این نامهها را قرار بود با هم دکلمه کنیم و هیچوقت این کار انجام نشد، این نامهها تنها یادگاری است که از ایشان دارم.»