حکایت های ملانصرالدین| حکایت های ملانصرالدین و بهلول| حکایت های ملانصرالدین خنده دار

حکایت های ملانصرالدین | روزی که ملانصرالدین نتیجه طمع‌ کاری را فاش کرد!

طمع‌کاری همسایه ملانصرالدین یکی از حکایت های معروف ملانصرالدین است.

حکایت های ملانصرالدین | روزی که ملانصرالدین نتیجه طمع‌ کاری را فاش کرد!

حکایت‌ های ملانصرالدین نمایانگر هوش، زیرکی و فهم ملانصرالدین هستند و اغلب به شکل طنزآمیزی مسائل اجتماعی و فلسفی را به تصویر می‌کشند. حکایت‌ های ملا نصرالدین در مناطق مختلف خاورمیانه، قفقاز و آسیای مرکزی محبوبیت دارند. حکایت‌ های ملانصرالدین نشان‌دهنده نگرش‌ها، فلسفه‌ها، و دیدگاه‌های مختلف در مواجهه با مسائل زندگی هستند و از آن‌ها می‌توان برای آموزش، تفریح، و تأمل استفاده کرد. حکایت های ملانصرالدین را می توانید در خبرملت بخوانید.

طمع‌کاری همسایه ملانصرالدین و نشان دادن نتیجه آن یکی از حکایت های معروف ملانصرالدین است. این حکایت پندآموز را در ادامه می خوانید:

داستان بازگشت مکر و حیله به خودمان!

در نزدیکی ده ملانصرالدین مکان مرتفعی بود که شب‌ها باد می‌آمد و فوق العاده سرد می‌شد. دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی، ما یک سور به تو می‌دهیم و گرنه تو باید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.

ملا نصرالدین قبول کرد، شب در آنجا رفت و تا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.

گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ ملا گفت: نه، فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است.

دوستان گفتند: همان آتش تو را گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.

طمع کاری و نتیجه آن

می‌گویند ملانصرالدین از همسایه‌اش دیگی را قرض گرفت. چند روز بعد دیگ را به همراه دیگی کوچک به او پس داد. وقتی همسایه قصه دیگ اضافی را پرسید ملا گفت دیگ شما در خانه ما وضع حمل کرد.

چند روز بعد، ملا دوباره برای قرض گرفتن دیگ به سراغ همسایه رفت و همسایه خوش خیال این بار دیگی بزرگتر به ملا داد، به این امید که دیگچه بزرگتری نصیبش شود.

تا مدتی از ملا نصرالدین خبری نشد. همسایه به در خانه ملا رفت و سراغ دیگ خود را گرفت. ملا گفت دیگ شما موقع وضع حمل در خانه ما فوت کرد. همسایه گفت مگر دیگ هم  می‌میرد؟ چرا مزخرف میگویی! و جواب شنید: چرا روزی که گفتم دیگ تو زاییده نگفتی که دیگ نمی‌زاید؟! دیگی که می‌زاید حتما مردن هم دارد!

این حکایت اغلب ما مردم است هرجا که به نفع ما باشد، عجیب ترین دروغ‌ها و داستان‌ها را باور میکنیم اما کوچکترین ضرر را بر نخواهیم تابید.

  • لینک کوتاه کپی شد
ارسال نظر

آخرین اخبار