حکایت های ملانصرالدین | حکایت ازدواج ملانصرالدین با زن زیبا و مغز خالی!
حکایت ازدواج ملانصرالدین یکی از حکایت های معروف اوست که در ادامه این حکایت را می خوانید:
حکایت های ملانصرالدین نمایانگر هوش، زیرکی و فهم ملانصرالدین هستند و اغلب به شکل طنزآمیزی مسائل اجتماعی و فلسفی را به تصویر میکشند. حکایت های ملا نصرالدین در مناطق مختلف خاورمیانه، قفقاز و آسیای مرکزی محبوبیت دارند. حکایت های ملانصرالدین نشاندهنده نگرشها، فلسفهها، و دیدگاههای مختلف در مواجهه با مسائل زندگی هستند و از آنها میتوان برای آموزش، تفریح، و تأمل استفاده کرد. حکایت های ملانصرالدین را می توانید در خبرملت بخوانید.
حکایت ازدواج ملانصرالدین یکی از حکایت های معروف اوست که در ادامه این حکایت را می خوانید.
حکایت های ملانصرالدین: زن ایده آل ملا
روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید: ملا، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم.
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !!!
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود...
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم ...!
دوستش کنجاوانه پرسید : دیگه چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم !!! هیچ کس کامل نیست!