«دوست اجتماعی» یا «تله هوسآلود»
حقارتی که خیلی از دختران و پسران جامعه با نداشتن آن کسب میکنند، پس از رویارویی با مساله بیشتر دچار کمبودها و شکستهایی میشوند که از ناپختگیهای روابط نامرتبط بهدست میآورند. دختری با 20 سال سن حقایقی را که از تجربه ناپخته و ناملایمی که از «عنوان تله دوست اجتماعی» به دست آورده بود، بازگو کرد.
اینها قسمتی از نوشتههای غم انگیز زن 20 سالهای است که خود را یکی از قربانیان تبلیغات روابط نامتعارفی که برگرفته از سایر فرهنگهاست، میداند که با عنوان « دوست اجتماعی » در میان برخی جوانان و نوجوانان رخنه کرده است.
این زن جوان درباره سرگذشت خود نوشته است 17 سال بیشتر نداشتم که روزی در حیاط مدرسه یکی از همکلاسیهایم برای دیگران از ارتباط خودش با پسری جوان سخن میگفت و نام این ارتباط سیاه را «دوست اجتماعی» گذاشته بود. آن روز برای اولینبار این موضوع را میشنیدم ولی «نیلوفر» چنان با آب و تاب حرف میزد که همه دوستانم محو سخنان او شده بودند. با وجود این نیلوفر مدعی بود که ارتباط آنها فقط در حد یک دوستی ساده است و هیچ گونه ارتباط هوس آلودی با یکدیگر ندارند. برای من که تا آن روز با هیچ پسری ارتباط نداشتم ماجرایی بسیار عجیب بود به همین دلیل هم سعی کردم رابطه ام را با نیلوفر بیشتر کنم. بنا به توصیه «نیلوفر» خیلی زود وارد گروههای اجتماعی در فضای مجازی شدم که پسران زیادی نیز در آن گروههای تلگرامی عضو بودند. من هم خیلی زود با «همایون» آشنا شدم.
او زیر پستهایم پیام میگذاشت و مرا دنبال میکرد. از سوی دیگر تحت تاثیر حرفهای نیلوفر قرار داشتم و خیلی عادی با «همایون» رفتار میکردم.او هم با تعریف و تمجید از پستها و نوشتههای زیبایم، مرا دختری بی نظیر میخواند تا این که بالاخره موضوع «دوستی اجتماعی» با من را مطرح کرد. من هم خیلی زود پذیرفتم و این گونه روابط تلفنی و دیدارهای حضوری من و همایون به عنوان «دوست اجتماعی» آغاز شد. حالا دیگر با هم به جشنها و پارتیهای شبانه میرفتیم و به دور از چشمان خانواده ام در کوچه و خیابان قدم میزدیم. نیلوفر هم که منتظر چنین صحنهای بود، مرا به گروههای اجتماعی دیگر کشاند. روابط من و همایون آرام آرام به رفتارهای هوس آلود رسیده بود، اما باز هم خودم را توجیه میکردم که او «دوست اجتماعی» من است و نباید به موضوعات خاصی مانند محرم و نامحرم فکر کنم! حالا دیگر با هم به گشت و گذار میرفتیم و هنگامی که در مکانی تنها بودیم او فیلمهای مبتذل و مستهجن به من نشان میداد و این گونه مرا وادار به رفتارهای شرم آور میکرد تا این که بالاخره به پیشنهاد «همایون» و برای یک جشن تولد دو نفره به باغ ویلای یکی از دوستانش رفتیم و آن جا بود که به گرداب بدبختی و فلاکت سقوط کردم. هنوز مدتی از این ماجرای تلخ نگذشته بود که فهمیدم «همایون» با دختر دیگری هم ارتباط دارد و دیگر مانند گذشته به من اهمیتی نمیدهد. وقتی به او اعتراض کردم خیلی راحت گفت: ما تاکنون با یکدیگر دوست اجتماعی بودیم و حالا دیگر نیستیم!
از سوی دیگر من که آینده ام به تباهی کشیده شده بود، به ناچار ماجرا را برای خانواده ام بازگو کردم. هیچ گاه چشمان نگران و اشک آلود پدرم را نمی توانم از خاطر ببرم که حیرت زده به مادرم مینگریست. بالاخره شبانه پدر و مادرم راهی منزل خانواده همایون شدند و آنها را تهدید به شکایت کردند که همایون دخترشان را فریب داده است!
پدر همایون هم که موقعیت اجتماعی خوبی در جامعه داشت، به پدرم قول داد که پسرش با من ازدواج میکند! خلاصه چند روز بعد و بدون برگزاری هیچ گونه مراسمی من و «همایون» در حالی پای سفره عقد نشستیم که من دیگر به هیچ وجه علاقهای به او نداشتم و او را مناسب ازدواج با خودم نمی دانستم ،ولی برای جلوگیری از یک رسوایی بزرگ در بین فامیل مجبور بودم تا با او ازدواج کنم اما مدتی بعد من در دانشگاه آزاد تهران پذیرفته شدم و به دانشگاه رفتم. این در حالی بود که «همایون» هم با دختر دیگری که به عنوان «دوست اجتماعی» انتخاب کرده بود، همچنان ارتباط داشت و از سوی دیگر روابط بسیار سرد عاطفی بین ما برقرار بود تا این که بالاخره تقاضای طلاق دادم و از او جدا شدم تا آبرویم را حفظ کنم. با آن که اکنون هر فردی به خود اجازه میدهد حتی با شرایط بسیار نامناسب از من خواستگاری کند ولی تازه فهمیدم که چه اشتباه بزرگی را با تبلیغات این فرهنگ نامتعارف مرتکب شدم.