حکایت های ملانصرالدین| حکایت های ملانصرالدین و بهلول| حکایت های ملانصرالدین خنده دار

حکایت های ملانصرالدین | حکایت خنده دار دل درد زن ملانصرالدین

حکایت دل درد زن ملانصرالدین یکی از خنده دارترین حکایت های ملا است.

حکایت های ملانصرالدین | حکایت خنده دار دل درد زن ملانصرالدین

حکایت‌ های ملانصرالدین نمایانگر هوش، زیرکی و فهم ملانصرالدین هستند و اغلب به شکل طنزآمیزی مسائل اجتماعی و فلسفی را به تصویر می‌کشند. حکایت‌ های ملا نصرالدین در مناطق مختلف خاورمیانه، قفقاز و آسیای مرکزی محبوبیت دارند. حکایت‌ های ملانصرالدین نشان‌دهنده نگرش‌ها، فلسفه‌ها، و دیدگاه‌های مختلف در مواجهه با مسائل زندگی هستند و از آن‌ها می‌توان برای آموزش، تفریح، و تأمل استفاده کرد. حکایت های ملانصرالدین را می توانید در خبرملت بخوانید.

حکایت دل درد زن ملانصرالدین یکی از خنده دارترین حکایت های ملا است. این حکایت را در ادامه بخوانید.

«زن ملا دل درد شدیدی گرفت و ملا برای آوردن طبیب بیرون رفت.

چون به کوچه رسید زنش از پنجره گفت : دلم آرام گرفت، طبیب لازم نیست.

ملا به حرف او گوش نداد و به خانه طبیب رفت و او را از اندرون بیرون کشید و گفت: زن من دل درد شدیدی گرفته بود ومن برای آوردن شما می آمدم که از پنجره صدا کرد دلم آرام گرفته و به طبیب احتیاجی نیست. من هم آمدم که به شما اطلاع دهم که به آمدن شما نیازی نیست!»

دو حکایت جالب دیگر از ملانصرالدین بخوانید:

حکایت ملانصرالدین و دزد

وقتی ملا از دهی عبور میکرد دزدی آمد و خورجین خرش را ربود. ملا پس از نیم ساعت متوجه جریان شد و فریاد زد و خطاب به اهالی ده گفت : زود دزد خورجین را پیدا کنید وگر نه کاری را که نباید بکنم خواهم کرد. دهاتی های ترسو بلافاصله به جستجو شروع کرده و خورجین او را از دزد مزبور گرفته و پس دادند و یکی از آنها پرسید : خوب حالا که خورجینت پیدا شده بگو اگر آنرا پیدا نمیکردیم چی میکردی؟ ملا سرش را تکان داد و در حالی که سوار خرش میشد تا از آنجا برود گفت : هیچ .... گلیمی را که در خانه دارم پاره میکردم و و خورجین دیگری از او میساختم.

حکایت دندان ملانصرالدین

دندان ملا درد می کرد. نزد دندان ساز رفته ، گفت : دندان مرا بکش. گفت : دو دینار بده. ملا گفت : یک دینار بیش تر نمی دهم. دندان ساز قبول نکرد. ملا ناچار شده دو دینار داد. پس دندانی را که درد نمی کرد به او نشان داد. چون آن را کشید ، گفت : سهو کردم. دندانی که درد می کرد ، دیگری است. آن را هم کشید. ملا گفت : خواستی از من پول زیاد بگیری اما من از تو زرنگ تر بودم. تو را گول زده ، کاری کردم که به همان یک دینار تمام شد.

  • لینک کوتاه کپی شد
ارسال نظر

آخرین اخبار