زنم هر شب پارتی میرود طلاق میخواهم!!
هادی تصمیم دارد از همسرش جدا شود. او مدتهاست خانه را ترک کرده و منتظر رای دادگاه است تا فرزندش را هم بردارد و برود. هادی برای سایت جنایی از دلیل این طلاق میگوید.
*چرا قصد جدایی داری؟
دیگر طاقتی برای ادامه این زندگی ندارم. رویا خودش خواست زندگی ما به اینجا کشیده شود. من عاشقش بودم.
*همسرت چه کرده که درخواست طلاق دادی؟
او حداقلهای یک زندگی متاهلی را هم رعایت نمیکند و زندگی سختی برایم درست کردهاست. هیچ زنی هر شب پارتی نمیرود. هیچ زن متاهلی شبها 12 شب به خانه نمیآید. از این وضعیت خسته شدهام.
*وقتی با او ازدواج کردی هم همینطور بود؟
ما در یک پارتی با هم آشنا شدیم و بعد ازدواج کردیم. خیلی زود هم صاحب بچه شدیم اما من فکر نمیکردم رویا باز هم به این کارها ادامه دهد. من از صبح تا شب کار میکنم که او زندگی راحتی داشته باشد اما وقتی شب به خانه میآیم حتی یک نفر نیست که جواب سلام من را بدهد. بچه را هم می گذارد پیش مادرش و میرود.
*همسرت هم به این جدایی راضی است؟
راضی نیست میگوید اگر میخواهم طلاقش بدهم باید مهریه را هم بدهم. من هم قبول کردم خانه را به جای مهریه بدهم و بچهام را بردارم و بروم.
*چطور میخواهی بچه را بزرگ کنی؟
میدانم خیلی سخت است اما مادری که آداب مادری نداند نمیتواند از بچه مراقبت کند و زندگی سختی برای بچه درست میکند. چندماه قبل در روی بچه قفل شده و بچه تنها مانده بود. آنقدر ترسیده بود که شب ادراری گرفته است.
*پیش مشاور رفتهاید؟
رویا هیچ اشتباهی را قبول نمیکند. او میگوید به خاطر من و بچه حاضر نیست گذشت کند. من هم چارهای ندارم بجز طلاق. بچه را با خودم میبرم با خواهرم صحبت کردم از او کمک می گیرم و با هم بچه را بزرگ میکنیم؛ اما دیگر این رابطه تمام شده است.
*یعنی راهی بجز طلاق نیست؟
نه. واقعا دیگر راهی نیست. رویا پشیمان هم شود او را نمیبخشم.